غریب آشنا


Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved
آهسته از کنار نگاهت گذشنم
 دیدم که عاشق شده ام
تو گفتی : " خواب بوده ای  انگار ! "

سرمه دانت را از طاقچه دزدیدم
و در خلوت خیالت با او رقصیدم
تو گفتی : " خواب بوده ای  انگار ! "

دستهایم عطر آغوش تو را گرفت
و سینه ام آوازی را خواند که قلب تو سروده بود ...
تو گفتی : " خواب بوده ای  انگار ! "

برای کودکی که آرام آرام در تو  می شکفت
با سرانگشت لالایی خواندم
تبسمی کردی و  گفتی :
" خواب بوده ام  انگار ! "

از چشمه ای که در دستم گذاشتی
آبی به صورتم زدم
و در کوچه رها شدم







http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


15 / 10 / 1390 8:43 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§